به تماشا ...
هیچ نگاهی در آرامش ِ نگریستن ، به دریا نمی رسد ، تو را با خود می برد.با هر موجش تازه می شوی و با تمام آشوبی که در دل دارد تو را رام می کند و من، یکی،با دیدن آن است که از دنیای خود فارغ می شوم ، یکی با تماشای تو ... وقتی که محو تماشای تو هستم آسمان هم سکوت کرده است برایم . آنوقت که در ماشین بازی ها و عروسک بازیهای کودکانه ات غرق شده ای ، آنوقت که به زبان خودت نــانــا میکشی(نقاشی)، فضایی اختیار کرده ای که به دنیایش نمی فروشی .گاه محدوده ات مرا به یاد قلمرو شیرهای بیشه می اندازد اما همین که به سیمای معصومانه و قد و بالای کوچکت نگاه می کنم یاد آهوان خال خالی خرامان دشت، روحم را به خنده می دارد.مادری ام قلقلک میشود . و ...
نویسنده :
مامانی
14:08